عزیز دلم هستم همین جا
دخترم،نازم ،آره یک مدت وبت رو آپ نکردم اما دلیل دارم. دوست داشتم یک مدت بگذره بعد آپ کنم. دوست دارمت و بدون هیچ مامانی با دختر نازش قهر نمیکنه حدیثکم،عروسکم یک روز خوش و خرم با بابایی رفتین حمام..منم مثل همیشه رفتم دنبال کارایی عقب موندم..هیچ صدایی از شما و بابایی نمی اومد..منم با خوشحالی از وقت حداکثر استفاده رو میکردم تا اینکه بابا منو صدا زد که بیا...بیا بقیه اش رو در ادامه مطلب میگم هیچ وقت اون صحنه ای رو که دیدم فراموشم نمیشه . هیچ وقت فقط گفتم وای نه نه و رفتم تو اتاق..چرا این کارو کردی ...چرا به من نگفتی میدونی چی شده بود. بابا کاری رو که چند وقت بود تو شک بودیم انجام بدیم یا نه انجام داده بود.. &...
نویسنده :
فهیمه
20:35